سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گپی دوستانه 2

  سلام دوست من 

 

 .میخواهم از آن واقعه زیبا و بیاد ماندنی برایت بگویم از آن واقعه ای که هر گاه بیادم میاید تمام وجودم غرق در نشاط و شادمانی میشود  آخه بنظرم من در آن لحظه بود که متولد شدم و جان تازه گرفتم  آخه میدونی من قبل از آن لحظه بظاهر زنده بودم  و نفس میکشیدم اما در واقع روحم مرده بود  و بخاطر معصیت و گناهانی که میکردم و از یاد آن خدای مهربانم غافل بودم  و روحم بوی تعفن گرفته بود .

شاید این حرفام برات سنگین یا غیر قابل هضم باشه اما در واقع از دید اولیائ خدا همین است . باعث تاسفه که انسان به این حد از تنزل روحی برسد  . آری و من اینگونه شده بودم .

خوب بیاد دارم که وقتی کتاب ارزشمند " پرواز روح "  بدستم رسید من آن لحظه احساس میکردم این همان کتابی است که میتواند گمشده من باشد  خیلی احساس خوبی داشتم دقیقا بخاطر دارم بیشتر از 52 صفحه از آن کتاب را نخوانده بودم که چنان منقلب شدم که گوی تازه از خواب بیدار شده بودم و خودم را در بین بهشت و جهنم میدیدم آری حقیقتا آن مسیری که من دنبال کرده بودم انتهای جز جهنم  و معذب شدن در دنیا و آخرت  برایم بهمراه نداشت اما شرح حال آن ولئ خدا انتهای جز بهشت جاودان ومتنعم شدن در نعمت الهی را بهمراه نداشت .  آری در من چنان دگرگونی بوجود آمده بود که میخواستم هر چه زود تر مسیری که به خطا آمده بودم را برگردم و در جاده صراط مستقیم قرار گیرم  اما نمی دانستم چگونه . اما حاضر بودم هر آنچه لازم است را فدیه بدهم تا جبران مافات کنم . آخه میدونی من احساس گناه میکردم  و میخواستم هر چه زودتر گذشته ام را جبران کنم .

اما خدای همیشه مهربان که حتی لحظه ای از بندگانش غافل نیست مرا مورد لطف و هدایت بسوی خود قرار داد  و با خواندن شرح حال آن ولئ خدا مرا بیدار و متوجه حقایق نمود . در همان لحظه بود که احساس کردم که تنها نیستم اگه توبه ام واقعی باشه خداوند مر تنها نخواهد گذاشت و حتما منو حمایت میکنه اون لحظه بود که  تصمیم قاطع و جدی گرفتم که دیگه طرف گناه نرم و سعی کنم تا خدای بخشنده ام  را از خودم راضی نگه  دارم   .

خوندن اون کتاب باعث شد تا من بفهمم که میشه در دنیا طوری زندگی کرد که هم در دنیا آرامش و با افتخار زندگی کرد و هم در آخرت جزء مقربین بود  و همچنین همنشین اولیائ خدا .  آ ری و من در آن لحظه تصمیم جدی و محکم گرفتم تا آخرتم را آباد کنم ولو اینکه مجبور باشم در دنیا با سختی زندگی کنم . البته لازمه که بگم اگه انسان واقعا در راه خدا قدم برداره و درهمه حال خدا را در نظر داشته باشه و همه کاراش بخاطر خدا باشه و خدا رو از خودش راضی نگه داره خدا هم در دنیا اموراتشو اصلاح میکنه هم در آخرت عذاب سختشو ازاو بر طرف میکه و اونو کفایت میکنه .

 شاید باور نکنی از همان لحظه که من راهمو عوض کردم هر لحظه که میگذره آرامشم بیشتر و با اینکه شاید از نظر بعضی ها امکانات رفاهی خوبی نداشته باشم اما آسایش و آرامشم از همه اونهای که رفاه ظاهری دارند بیشتره همه اینها رو ازلطف خدای مهربانم و کسب ایمان و انجام عمل صالح و ترک عمل حرام بدست آوردم .

 البته یک نکته خیلی خیلی مهم اینه که باید انسان برای قرار گرفتن در این راه پر ارزش حتما حتما استاد داشته باشه . چون بدون استاد هیچگاه انسان موفق نمیشه و یا اگر هم بشه با خطرات و مشکلات زیادی روبرو میشه .

حالا چطوری میشه یه استاد واقعی  داشت بعدا با هم گپ میزنیم  . باشه  ؟  پس تا بعد .......  


گپی دوستانه 1

  سلام دوست من   

مایلی کمی با هم گپ بزنیم ؟

 

 شاید حرفام برات تازه و جالب باشه آخه میدونی من داستانی دارم  که البته واقعیست گفتنش برای هر کسی که شنیده جالب و باورش سخت بوده میدونی چرا؟ چون حرفام خبر از یه دگرگونی مهم و اساسی در حالات و اخلاقیاتم بوده که شاید هر کسی به راحتی نتونه این تعقیرات را در خودش بوجود بیاره مگه لطف خدا شامل حالش بشه میشه گفت این تعقیرات چیزی شبیه به یه معجزه  و یا طوفانی که با وقوعش همه چیز را بیکباره تعقیر بده بود که  مسیر زندگیم را  بکلی عوض کرد . آره درست فکر کردی میخوام کمی از وضعیت زندگیم برات بگم تا تو رو هم تو فکر ببرم .

من در خانواده ایی که از نظر مذهبی چندان اعتقادات محکمی نداشتند بدنیا آمدم و در همان شرایط رشد و پرورش یافتم و متاسفانه شرایط خونه چندان حال و هوای معنوی نداشت و حالا که فکر میکنم میبینم در چه ظلمتی زندگی میکردم همه فکرمان تنها در مسائل دنیوی و مادی میچرخید چیزی که آلان تمام مردم را به خود مشغول کرده  و همه رو در ظواهر دنیا فرو برده و نسبت به آن سرگرم شدند. و اصلا بفکر آینده خودشون نیستند البته من نمی خوام از روی احساس و یا تاسب حرف بزنم  بلکه میخوام بگم عاقل آن کسی هست که بفکر عاقبت و آینده خودش هم باشه . امیدوارم تو هم حرف منو تایید کنی  میدونی من از آینده ای حرف میزنم که نه دور است ونه زمانش کوتاه  آینده ای که خواهد آمد چه ما بخوایم و چه نخوایم .البته بعضی ها هستند که تنها حال  را مینینند و نسبت به آینده بی توجهند . غافل از اینکه لحظه ها مثل برق و باد در حال گذرند و تا بخودت بیایی میبینی زمان گذشت و تو دیگر زمانی برای جبران نداری وتنها برایت یه افسوس باقی مونده .

آری دوست من  من در محیطی رشد می کردم که دارای چنین شرایطی بود که فقط به ظواهر دنیا و امکانات ظاهری اهمیت داده میشد و از معنویت روحیات سالم و اعتقادات صحیح و آخرت و سر انجام خیر خبری نبود . آخه تو نمی دانی چقدر محیط در پرورش آدم تاثیر داره .        آره من بظاهر مسلمان بودم اما در واقع از دینم و حقایق این عالم و عالم پس از آن بی اطلاع بودم  و نسبت به خیلی ازحقایق  غافل .  من  که هنوز وجدانم زنده بود و می دانستم که تنها خداست که میتواند کمکم کند  به همین خاطر امیدوار بودم . اما میخوام اعتراف کنم که من اصلا آدم خوبی نبودم اما خدای همیشه مهربانم دستم را گرفت . آخه میدونی همیشه یک حس درونی مرا به این درخواست از خدا  ندا میداد  که بخوام از خدا تا عاقبتم را بخیر کند  البته نمیخوام بگم که تنها این درخواست مرا نجات داد  اما همیشه دنبال گمشده ای بودم  ولی نمی دانستم دقیقا چیست  تا اینکه بعدها فهمیدم چیه .  اون عدم استقرار ایمان در روحم بود.

البته این واقعیتها رو کمتر کسی به اون اعتراف میکنه  آری اون روزها سرمو گرم  گرفتن مدارک دنیوی کرده بودم   و غافل از اینکه بالاخره باید فکری هم برای آخرتم میکردم  شاید باور نکنی  اگه کسی مشغول لهو و لعب دنیا بشه دیگه بیرون اومدنش به این راحتی ها نیست .

اما خدای همیشه مهربان که هیچ وقت از من غافل نبود و همیشه مرا از نعمتهایش بهرمند میکرد مرا با وقوع جریانی از خواب غفلت بیدار و متوجه عالم آخرت نمود.......... ادامه دارد

                                             دوست عزیزم منتظر باش